نکته های چرکو ۲۲

                                      " مناظره " 

 

خوانندگان جان سلام  

 

دیشب به مدت یک ساعت و اندی تالار مناظره آنلاین وبلاگ خود را باز کردم . حوالی ساعت "پاسی از شب" بود که دو نفر یهو  on شدند و این شروعی بود برای یک ماجرا و افشای حقایقی مهیج ! 

 

- من "افکار رنگ رنگی" هستم! 

 

- تو می توانی مرا "مرد هزار رنگ" صدا بزنی! 

 

چرکو : بنده مؤکداً شما را سفارش می کنم به رعایت تقوا و اخلاق مذهبی ، له یا علیه دیگرانی که غایب هستند صحبتی نکنید ، اگر مطلبی در ارتباط با غایبی بیان شد ، شما را اخطار می دهم به گرفتن وقت اضافه و محفوظ ماندن حق او در بیان پاسخویی به شبهات ، تنها نظرات یکدیگر را جواب دهید و از ذکر مسایل حاشیه ساز و مشوش اذهان عمومی جداً خودداری فرمایید ، هر که در ابتدا شروع کرد ، دیگری در انتها تمام می کند ؛

 

 به قول آرام ، یا علی! بازم سر بزنید!  

 

مرد هزار رنگ : به حول و قوه الهی مرحله دوم سوخت گذاری و به تبع آن مراجعه کارگروه نقل مکان و اعلام نتیجه مرحله چهارم نظر سنجی در آینده نه چندان دور ، به بهره برداری می رسد و جماعتی 64 درصدی به حق مسلم خود خواهند رسید و بدور از عجز و ناتوانی بلاتکلیفی شان مرتفع می گردد. 

  

 

افکار رنگ رنگی : آقا جان! اگر نمی توانی منطقی صحبت کنی لطفاً دیگر به تالار گفتگو نیا! ما نیازی به حضور تو نداریم ! ، می آیید و می نشینید ، بدون حضور 36 درصدی ما جلسه برگزار می کنید که چه بشود؟ ها!

در ثانی ؛ بگویید شما که در شهر خانه داری ، پول خرید 400 میلیونی آن را از کجا آورده ای؟!

آیا آقا شهرام از الجزایر ، یک کیف سامسونت پر از پول برای شما آورده است؟

در ثالث ، شما که آنجا خانه دارید نباید به خود اجازه دهید برای 64 درصدی که اینجا خانه دارند و آنجا ندارند ، بلاتکلیفشان را مرتفع کنید! 

  

 

مرد هزار رنگ : من در ابتدا عرض کنم تنها با یک نفر در حال گفتگو نیستم ! دو نفر دیگر نیز دارند از پشت صحنه تو را رهنمایی می کنند.

می دانی بچه ها و آقازاده های آن دو نفر در بلاد کبیر هلیله دارند چه کار می کنند؟

من برای خرید خانه ام بسیار زحمت کشیده ام ، همه اسناد و مدارک آن هم موجود است ، ضمناً تو هم می توانی بنشینی و جلسه برگزار کنی! ، جلسات ما ربطی به جلسات شما ندارد !

  

 

افکار رنگ رنگی : ادب مرد به ز دولت اوست!

چرا داری توهین می کنی ؟ ، من تنها خودم هستم و بس ، دیگران عملکرد و افکارشان ارتباطی به من ندارد ، ولی هنوز نگفتی آقا شهرام پول داده به شما یا نه؟!

شما نمودارهای جهانی "فلاکت مهاجرین" را در حین مهاجرت دیده ای؟

حتماً نه ! ، چون اگر دیده بودی شرمت می آمد رأی 64 درصدی را همراه خود کنی! ، ننه جون من مدتها در مهاجرت بوده ، می توانی درد فلاکت و سرگردانی را از او بپرسی!  

 

مرد هزار رنگ : اصولاً هر اتفاق مثبت و آینده دار درباره مرتفع شدن بلاتکلیفی در همین 3 یا 4 سال اخیر روی داده و  به ضرس قاطع می توان گفت مسئولین سابق هیچ تلاشی در این مورد نکرده اند.

من در سیستمم عکسی دارم که با انتشار آن می تواند هویت واقعی و نیات شوم شما را افشاء کند ، بگم؟! ...... بفرستم برایت؟!  

 

 

افکار رنگ رنگی : بگو ! بفرست!  

 

         آنکس  کـــه  حســــاب پاک است

                                 از دیدن عکس دیگران چه باک است 

 

یادت باشد همزمان نیز توضیح بده که آقا شهرام چقدر پول به شما داده است؟! 

  

 

مرد هزار رنگ : عکسه را شناختی ؟ می دانی این مهندس قلابی چه کسی است ؟ می دانی این همان فردی است که با مصاحبه کذایی خود به تنش و در گیری ها دامن زد؟ می دانی با لودر چه بر سر چال و چوله های بلاد کبیر هلیله آورد؟ می دانی الکی الکی همکاران او چه تعریف و تمجیدی از ایمن بودن موزه های روسیه کردند ؟ می دانی الکی الکی همکاران او تکنولوژی توپولوف های روسیه را از خاطر همه زدودند؟

بله! آقای جوراب بافی را می گویم!

اصلاً تو میدانی انتشارات لگاریتمی و تصاعدی فرقش با خطی چیست؟

اصولاً بگو تو در بلاد کبیر هلیله خانه داری که اینطور داری به سینه ات سنگ آرای 36 درصدی می گذاری؟! 

  

 

افکار رنگ رنگی : درغگو ، دروغگو ، شصت و چهار درصدت کو ؟

البته هنوز جواب مرا نداده ای که آیا آقا شهرام به شما پول داده است یا نه؟

بنده علی رغم اینکه شما به یک مهندس جوان خوش سابقه آینده دار توهین کرده ای و عکس آن را در معرض دید عموم قرار داده ای ، سکوت می کنم ، آن چیز را که انتشار می شود نمی توان با صد چیز دیگر مقایسه کرد! ، اگر منتشر شد همه چیز را نابود می کند ، چه چیزی در کنار آن باشد ، چه چیزی به دور از آن باشد ، چه انتشار رو به سمت شش جهت رود و چه تصاعدی به صورت کروی منتشر شود!

حتماً جراید را ، البته اگر کار استکبار یا نیروهای نفوذی بیگانه بی سواد ندانید ، خوانده اید که نوشته آبهای اقیانوس در مجاورت ژاپن آلوده به انتشارات چیز شده اند .

 من اگر در بلاد کبیر هلیله خانه ندارم از ارث پدری و ننه جونم زمین که دارم! 

  

 

مرد هزار رنگ : برادر من ! سفسته نکن! مباحث مغلطه می شود!

بلا تکلیفی باید مرتفع شود ، اکثریت با ما هستند ، یا با ما باشید یا علیه ما ، به نظر شما سرچشمه اعتیادی که چند مدت قبل وبلاگ تریشوک آن را افشاء کرد ، مگر از نشانه های ابتدایی همین انتشارات نیست؟! 

 

مگر نشنیده ای که همین انتشارات ، در چهارشنبه آخر سال پارسال ، نصیحت رییس انجمن را به باد فنا گرفت و خودروی ماگزیمایی را بوسیله ترقه در ابتدای برخورد با تابلوی میدان فرهنگ ، بدون هشدار قبلی زمین گیر کرد؟! 

 

مگر برای شما اثبات نشده که تشعشعات همین انتشارات بود که نوشابه و پارچه های ناخدا "نصیر شکاری هندیجانی" مستقر در کوچه کما ، از دریای غپی به سمت خود کشید و بسیاری از مردم را غرق در گناه کرد؟! 

 

چرا نمی خواهی قبول کنی که همین انتشارات قبل از انتشار یافتن قطعی و نهایی ، عاملی ست برای اسقاط اجانین زنان محله همجوار در خلیج بلاد کبیر هلیله؟! 

 

چرا نمی خواهی واقعیت های انتشارات و ابتلا به امراض پوستی – خونی اثبات نشده را قبول کنی؟! 

 

چرا نمی خواهی دل گرفته و خواهان رفتن آرام را همراهی کنی؟ 

 

چو اینکه اگر این انتشارات نبود ، رئیس انجمن از ترس آلوده نشدن گندمهایش به این انتشارات ، امسال نیز چون پارسال گندم می کاشت و چهره سپیدش در زمان جیلوم به مشکی می گرایید؟!

ها؟! و ده ها و صدها چرای دیگر! 

  

 

افکار رنگ رنگی : بنده هنوز منتظرم بگویی تکلیف پول های آقا شهر.........

دلینگ ، دیسکانکت اینترنت و اتمام وقت و ... 

نظرات 29 + ارسال نظر
برزگمهر 21 فروردین 1390 ساعت 19:41 http://www.sedayelian.blogfa.com

درود بر استاد چرکو
دلم میخواهد آیم و با اسلحه ی موسیقی غوغایی بر پا کنم اما افسوس پشتم سرد است و از نظر حمایت بیشهری حمایتم در درجهی هیچ است
ایزد نگهدارت استاد چرکو
دوستدار همیشگیت بزرگمهر

درود من به تو مهرت فزون باد!
والله شکی در دلم بود که این نظر از آن توست یا نه؟!!!
شبهه ای عظیم در متن شما نهفته است!!!!!!
بیا ، نترس ، من و حاجی حامی شماییم و لشکریان من در دیگشی آماده باش!

انجمن 21 فروردین 1390 ساعت 19:50

چرکو جان !
بی زحمت ما را گرفتار این رنگارنگیها نکن ..
ما خودمان کلی رنگ بارمان است.
.
فعلا نیت کرده ام چند صباحی در حاشیه با شم . پس از بارگزاری شاید دنبال جوجه ها بیایم.
.
صدای بستن در کودوک.

نمی تونم انجمن جان!
یعنی وجدانم اجازه نمی دهد ، شما را گرفتار نکنم؛
.
کودوکت را نبند یار قدیمی
منم همون هوادار قدیمی
.
هنوز همون خراباتی و مستم
ولی بی تو سبوی می شکستم
.
همه تشنه لبیم ساقی کجایی
گرفتار شبیم ساقی کجایی
.
اگه کودوک شکست جوجه ی تو باقی
که اعتبار من ، تویی تو ، جانم کجایی؟

آسید برزگمهر 22 فروردین 1390 ساعت 00:04 http://www.sedayelian.blogfa.com

مو چاکر استاد

من مخلص موسیقی دانم!

انصاری 22 فروردین 1390 ساعت 07:35

چرکو جان!
عجب موقعی زدی تو رگ!

تا ببینیم رگ گردن ما را نزنند !

سید جمال موسوی 22 فروردین 1390 ساعت 08:38

با سلام خدمت جناب چرکو
مناظره بسیار جالبی بود
کلی خندیدم
همکارانم در اداره در تعجبند من هر روز صبح دل ناشتا چه چیزی رو با این دقت چک میکنم
اونا که نمیفهمن چرکو کیه
جوراب بافی چه کاره است
چال لودری کجان
حاجی کجا گندم میکاره
قلمرو امپراطور کجان
و......
همیشه شاد و سلامت باشی

سلام آسید جمال
.
جون من ، عجب مدیر به قول اون یارو "با حالی" دارین!
.
سلامتی ، سعادتی ، سرسبزی ، سر زنده داری ، سیر ، سماق ، سپسو ، سمنو ، سمنت ، سیگار ، سیزن و ... آرزوی ماست

انجمن 22 فروردین 1390 ساعت 09:21 http://www.bishehr.com

چرکو جان !
.
بی تابیت در غم فراق را نتوانستم تحمل کنم . لذا مثل صدر عظمی مرکل ۱۸۰ درجه تغییر موضع داده و:

*
در سفت کدوکم باز کردم
تمام مرغها را نازکردم
.
هزاران تخم بار آور بدیدم
دو زرده در میان بسیار دیدم
.
یکی دیگوی کرچ پهن پیکر
همی خواهم زتو ای جان جیگر
.
گزارم تخمها را زیر بایش
بریزم گندم و ارزن برایش
.
همین که جوجه ها از تخم زادند
کنار مادر خود ره فتادند
.
زنم من بوج بوج مهربانی
براشان من بپاشم خرده نانی
.
بس آنگه آورم بهرت به سوغات
تو هم جوجه کشی کن جان مولات
.
که گر رفتی به چهتل یا مسیله
نگویند چرکو مانده بی وسیله
.

انجمن جون
باراک حسین هم با شعار تغییر اومد و تغییر در موضع داد!
.
عجب مرغی
.
خروس من اگر مرغی ببیند
دو پایش گم کند تاجش بریزد
.
ندارم جان من مرغی برایت
ولی دانم چه باشد راه و چارت
.
گذارم آن همه تخم در کنارم
بخوانم ورد و ذکر تا شب سرآید
.
بچیلان یک به یک سر در بیارند
به ... بازیار چنگی گذارند

بازیار 22 فروردین 1390 ساعت 11:50 http://www.pirashki.persianblog.ir

سلام بی سلام !!!

چرکو سیت گفته باشم مو با ای موناظره و ای بچه خورده بازی کاری ندارم اما به پیغمبر آخر الزمون و اورا قبر بوام اگه بفمم کسی سی حاجی گفتشن بالای چیشش ابرو جون خوم با پره بیل فرکه سرش مث موهین خارو واز می کنم !!!

ای قربون حاجی و انجمن قشنگش
مو هرگز نوالوم کسی آید به جنگش
.
اگه شوی آیه کسی هووی بساطش
مو کوخت نشینم و کنم چرکو فدایش
.
حالا دیگه خوتو دونین
دی های دلم جوش میخو چه کنم های ...

بهحق سر قشنگت برم!
حاجی رو مال خوت نکن ،
حاجی مال خومن و او رو به هیچکس نمی دم!

روزگار 22 فروردین 1390 ساعت 12:32

http://baghshomali.blogfa.com
منتظر شما هستیم

تا بینیم تو چه می کنی!

یا اومدنت مث وبلاگ خشخشوکن که از هزار وبلاگ به طور اتفاقی فقط وبلاگ او خراب میشه !!!!!

یا مث وبلاگ 2501 هسی که بری تو حموم ، لامپ خاموش کنی ، مغزت به کار بیوفته و مطلب وبلاگت رو بنویسی !!!!!

یا مث وبلاگ بازیار می خوی باشی که داستاناش نه سر داره نه ته!

یا مث خوم می خوی باشی!

مهدیه 22 فروردین 1390 ساعت 16:28 http://www.specialehe.blogfa.com

ghashang minvisi vali chon ye kam matlabet tollani bodo be ghole hasan aghaye gholami ma ham zighe vaght dashtim naresidam hamasho bekhonam

, shoma lotf darin

eziyat nakon, hosale kon hamasho bokhon va ghanon 90 saniye ro zir payat leho levarde kon

!!! che konam , megar in do nefar vel kone hamdige bodan

کی!!!!مو؟؟؟؟ 22 فروردین 1390 ساعت 18:51 http://www.helyleh1.blogfa.com

سلام بیو نظر بده...حتما..منتظرم

کی!!!!مو؟؟؟؟
هه! .. با موتن ؟.... مو بیوم ؟؟؟
باشه الساعه می یام ....

آرام 22 فروردین 1390 ساعت 22:52 http://hammahalli.blogfa.com

اخیراْ هر مطلبی رو که از شما می خونم رد پایی از من هم هست. چه مکالمه ی سنگینی.

آخه تو خیلی خوبی!
بازم سر بزن،
یا علی

وحید 23 فروردین 1390 ساعت 01:05 http://pershin2501year.blogfa.com

استغفرالله
استغفرالله
استغفرالله
چرک
تو سیچه دست از ای کارا بر نمیداری؟؟
می مو سیت نگفتم عاقل بشین سرجات؟
آخه چرکی مگه تو یادت نی بنده خدا آقای صدا سیما بعداز ۶۰ سال فاصله از غربیهای بی سواد اومدن تو تلوزیونشون مناظره بر پا کردن
چه سرشون اومه
می یادت نی؟
میفهمی چندتا بانک تش گروفت؟!!
میفهمی چند نفر بردن بیمارستان و چند نفر بردن قبرسون؟!!
تو خوت نمیفهمی هلیله دار و ندارش همی مخابراتکون که اگه تش گرفت ما قبض او و برق کجا پرداخت کنیم؟
دس وردار چرک
اصلا میفهمی چنن سی بچه ها بگم بیان دیگشی ری سرت خراب کنن تا دیگه قصد بد سی محله بیشهر نکنی!!
حالا دیگه میاد سی مو مناظره درس میکنه

ولی خشم میاد یک به نعل میزنی هفت هشتا به میخ
خدا به راه راس هدایتت بکنه
راسی یادم رفت سیت بگم
زنده چرکی

خداوند توبه پذیر است ، توبه تو را نیز قبول نماید ، ان شاءالله!!!
بعدشم باکی نی!
هر چی تش گرفت ، یکمیش می بریم چال لودری دفن می کنیم ، بقیش هم می بریم تو موزه می زاریم!

بازیار 23 فروردین 1390 ساعت 03:01 http://www.pirashki.persianblog.ir

به روی چرخک جا گشته ی تو
یه خروک چقدر زیبا نشسته
.
میون کله ی پیک تو انگار
تو گویی عبدا... و وحید نشسته
.
سوخته دلاش میدونن

.
.
چه بی خوابی کشیدم نصف شبها
چه خوشبختی که از دستم رها شد
.
بلا گردون ای کله ی پیکت
که پیکیت عاقبت ما را بلا شد

.
نصف شو هم نوالی مو بخوسم
تش تو ... بیگیره !!!

تش تـــو نقطـــه چیــن لارت بگیــــره ، ای بازیار
سوسک و کلبوک بچره ، میان نقطه چین لارت بازیار
.
آپله تشی بگیره ، کرم بوخو ، پایین نقطه چین لارت بازیار
دو نفر هو بزنن ، خــنده کنن ، بـــه نقطـه چین لارت بازیار
.
تا ببینیم...

بزرگمهر 24 فروردین 1390 ساعت 01:53 http://www.sedayelian.blogfa.com

استاد چرکو
گویند در چال لودری خبرهایست
از هرکه پرسم جوابم نداد
مرا گو شاید مرهمم شود

اول شما را اکیداً سفارش می کنم به عدم کنکاش در این موضوع حاد!
.
دوم گویند آنجا زباله دانی است بد بو ، ولی با بویی جذاب و عطری دلفریب که هر کس و ناکسی را به آنجا می کشاند و پس از کامپوس نمودن ، تا آخر عمر درون خود دفن می نماید!
سخن از آن جای مخوف بسیار است و ...
.
سوم خودم ، شما و دیگران را نصیحت می کنم به عدم تجربه به رفتن یا دیدن از این مکان و گرفتن بوی جذاب آن!

باور کنید با تمام احساسم می گویم:قدردان چرکو باید بود.نوع نگارش توانمندی در بیان عواطف مطلب یابی و... شایسته تقدیراست.من چرکو را ندیده ام وشاید هم نشناسم ولی کلامش گفتارش شب زنده داریش مناظره اش جنگ ودعوایش با بازیار ووحید طنازیش با حاجی وآرام همه خوش است ودیدنی.

باور کنید با تمام وجودم می گویم:

ابتدا یه لامپ کم مصرف روشن کردم ،

شما محبت و لطف دارید ،

روزی که من پا به عرصه وب گذاشتم شما و حاجی و ... ، همچون امروز ، سرآمد داستان سرایی و اشعارگویی بودید.
ما وبلاگیون هر آنچه داریم از پرورش خود در داستانهای حاج عمو رحمت و اشعار حاجی خودمون هست!
تا شما بزرگان فعال باشید ، ما وبلاگ داران نیز فعال می مانیم.
پس بمانید تا بمانیم!!!

خش خشوک 27 فروردین 1390 ساعت 21:33

سلام آقای چرکو
امیدوارم که حالت مثل چرکهای تنت خوب باشه
حالا دیگه طوری حرف میزنی که انگار ما دروغ دادیم که پرشین بلاگ مشکل پیدا کرده بوده
اشکال نداره چرکو خان
فقط یادت باشه با این که نمیشناسمت ولی مطمئنم همسن بچه مو هم نیستی
خدا بگم چیکارت کنه
حالا که ایجوری شد یه شعری سیت بنویسم که حالت جا بیاد

تو که کردی همه رنگ رنگی
خودت که هیچ از این رنگا نداری
هم این رنگ و هم اون رنگ هم نداری
به جنگ مردمی بی رنگ رفتی
یکی رنگ کردی و دوت بی رنگ نهادی
دلم سوخت و سوزوندیم از دو رنگی
خدا مرغت کنه مرغی پلنگی
که حاجی انجمن نده ناله سی مرغی

امیدوارم تمام هم محله های خوبم خوب باشند

سلام خشخشوک جون

امروز از مدرسه شهید چمران هلیله خسته و کوفته اومدم خونه ، آخه امروز در زنگ ورزش یه لگد زده بودم بچه آقا معلممون ، یه کم دلم خنک شد ، وبلاگ خودم رو باز کردم ، شیر یارانه ای که آقا معلم به من داده بود رو ریختم توی شیشه شیر تا بخورم ، خیلی تلخ بود ، نظرات رو باز کردم ، دویدم رفتم دفتر نقاشیمو از ته کیفم در اوردم ، خواستم یه جوابی به تو بدم ، به مامان جونم گفتم :
مامانی ، مامانی ، من چرا از بچه اون آقاهه کوچکترم ؟
مامانم گفت :
پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است

سید جمال موسوی 28 فروردین 1390 ساعت 08:03

سلام بر جناب چرکو
ظاهرا دوباره گرازها به ولات حمله کردن
اون از وبلاگ ممرضا
این هم از وبلاگ حاجی
باید یه فکری سی این گرازها بکنیم

علیک سلام سید جان
.
ها والله ، راست گفتی
کم کم داره ترس بر من چیره می شود ، آخه خشخشوک هم اسم بچه و بازی و اینجور چیزا اوورده!!!!
مو که سنم به سن بچه خشخشوک هم نمی رسه ، ولی بیو اقلن دور تا دور خومون سیم خارداری بکشیم تا به قول حاجی :
کسی نتونه ثابت کنه پشتمون مثل پشت شمر و سنان و مروان هست و رومون هم چو ویس و رامین !!!!!!

بزرگمهر 28 فروردین 1390 ساعت 08:47 http://www.sedayelian.blogfa.com

مر مردانن....

یا علی مدد...

عبدالله انصاری 28 فروردین 1390 ساعت 10:07

ای فلک غصب فدک را یاد کن
باغ دل از چشم خود آباد کن

گو چه دیدی در میان کوچه ها
یادی از آن سیلی بیداد کن


گو به ما از محسن شش ماهه گو
از شهادت با شهامت یاد کن
ایام فاطمیه ، ایام سوگواری مادر اهل بیت (ع) را به شما تسلیت عرض می کنم.

بنده نیز متقابلا به شما ایام فاطمیه و سوگواری مادر اهل بیت (ع) را به شما تسلیت عرض می کنم.

انچمن 28 فروردین 1390 ساعت 10:57 http://www.bishehr.com

سلام چرکو
.
دیدم کامنتهات به ۱۷ رسیده تو هم که خسه و کوفته و لغت زده و شیر نخورده و در نخونده تازه از مدرسه رسیدی ُ گفتم یه چیزهائی از تاریخ یادت بدهم: :
.
بسم الله:
زمزمه محبت تاریخی
.
۱۷ =۷+۱ یعنی ۷ و ۱۰ = هفده یا هیفده یعنی هیف+۱۰ به عبارتی همان هف با ده مفتوح نه مکسور یا مضموم البته اصلش هو+ ده یا ۱۰ بوده که بعدها اینطوری شده و در اول اول هفت ده منظور هفتا ده بلد کبیر بوده که اولیش ده گشی یعنی همان دیگشی شما و آخریش هم همان ده گوال ما یا مخففا همین دهگوال شما است که یکی پایتخت سیاسی و دیگری مرکز اقتصادی بلد بوده که بر پنچ ده دیگر که نامشان زبانزد هر پیر کهنسال است حکومت می رانده اند البته حاکمان هفتگانه هفت برادر بوده اند که گا و گا کرده و با هفت خواهر ازدواج کرده اند و مهریه آنها هم هفت گاو بوده است . حاکما ن مزبور ریشهای خود را نمی زده اند و هر وقت در مجلسی کنار هم می نشسته اند ریشهایشان به هم می خورده فلذا قضیه هم ریش از همان هفت حاکم ریش بلند نشات گرفته و به همین لحاظ چون اشک هفت خواهر نیز به خاطر درازی ریش آنها همیشه جاری بوده واژه جاری هم از همان زمان معمول گردیده است .
.

علیک سلام حاجی جان
من که سنم اندازه سن بچه خشخشوکه ، مغزم نیز اندازه یه دونه نخوده ، حافظه ام نیز مثل وبسایت شما نیاز به تغییر داره تا بتونه گذشته ها رو به یاد بیاره ، تازه از مدرسه اومدم ، امروز یه لگد زدم به پسر آقا معلم چهل سال قبل بابام تا یکم بابام دلش خنک بشه ، یه سنگ هم زدم به لامپ 100 واتی کلاس درس تا با لامپ کم مصرف عوضش کنند ، درس ریاضی و تاریخ امروز رو مرور می کنم :
با تآیید نظر شما عدد به 18 می رسه ، هجده عدد مرموزیه ، در این سال زیر بینی پسران سبز شده و اینان نیاز به اصلاح و ماشین آن پیدا می کنند ، شاعر می گه :
عمر که رسید به هیجده
آش خوردن واجب میشه
پس در این سال یه مرد می ره به سربازی ، والبته در این سال هم دختر و هم پسر می تونن سرنوشت ساز شده و برای سرافرازی و افتخار آفرینی و همیشه در صحنه بودن به پای صندوقهای رأی روند!
ما که بچه ایم ، ولی میشه راجع به فیلمهای " 18+ " نیز مطالب نوشت که من به خود اجازه این جسارت رو نمی دم ، حرف ابجد 18 نیز گویای خیلی از مطالبه که می تونه رمز و رموز ایجاد بحران و هلاکت غولها رو باز کنه ،
گر تو حرف ابجد هجده کنی اینجا ز بر
می توانی سر ببری ، از هزاران غول نر
برای تفسیر پشت خط 18 قدم ، باید یه فلش بک بزنی به چهل سال قبل و از خشخشوک بپرسی تا بهت توضیح بده ، 18 تیر رو که اصلا حرفشو نزن ، منطقه 18 تهران رو که باید خود شما توضیح بدین !
.
خوب تا ببینیم نفر نوزدهمی چه داره!

وحید 28 فروردین 1390 ساعت 23:06 http://pershin2501year.blogfa.com

زنده چرکی
خوبی ؟
سی بکن الکی به مو گیر ندی ها!!
الان دیدم بحث سر هجده شده منم پریدم که بگم بالا بری پایین بیای من نوزده هسم و خداراشکر نه کسی تو نوزده سالگی زن میگیره نه لگد میزنه نه لامپ میشکونه نه میره سربازی
پس خداراشکر هیچ بهونه نداری که بخاطر عدد نوزده سر هم کنی




بله پ چه خیال کردی
در ضمن فقط تا الان نظرات نوزدن یعنی اگه کسی قبل از نظر مو که نوزدهمین است نظر داده باشه و تو نظرش تائید بکنی که نظر مو نوزدهم نشه مو میفهمم با تو
بای
در ضمن مو بچه کیچه کما هستم
خوت میغهمی در افتادن مو یعنی ور افتادن با یه بنده خدایی که غورقت میده
عزت زیاد

چلیک ، زدن کلید برای روشن شدن لامپ 100 واتی!

به به امپراطور!

خوبم! تو چی ، خوبی؟

راست می گی ، آخه عدد 19 عددی است فرد مثل عدد 13 ، عدد 13 اصلا جای بحث نداره چون همه می دونند چه عدد شومیه ، ولی عدد نوزده نه ، آخه 19 ماهگی یه نوزاد ، یعنی اون یک سال و هفت ماهشه ، هنوز نیاز به پمپرز داره ، جیش و پیپیش رو نمی تونه به مامانش خبر بده پس نمی تونه بره داخل دستشویی زیر لامپ صد واتی بشینه ، حالا یه چیز جالب ، بیا 9 رو ضربدر 1 بکن ، 1*9 ، میشه 9 ، یعنی یه نوزاد که تازه به دنیا اومده و اصلا نمی تونی فکر رفتن دستشویی رو برای اون متصور شد ، ولی میشه اگر خدای ناکرده زردی داشته باشه یه دونه لامپ مهتابی یا لامپ کم مصرف کنار تختش روشن کرد تا شفا پیدا کنه ...
.
جون تو الان نیمه شبه ، 5 ساعت هم از ساعت 19 گذشته ، خوابم می یاد ، اگه خواستی می تونم با یه نظر خصوصی رمز و رازی بیشتر درباره عدد 19 برات توضیح بدم!

انجمن 29 فروردین 1390 ساعت 13:11 http://www.bishehr.com

دیدم به خواب دیشب چرکوی نازنین را
در بر گرفته چون جان حبانه ای گلین را
.
چون صبح شد یواشی تعبیر خواب کردم
دیدم که ابن سیرین خوش گفته اینچنین را
.
حبانه نقل گنج است پنهان به کنج کرگی
باید که یافت کرگی هر جای این زمین را
.
هیرون باغ خورک چندتا شلنگ بردار
پیداست نوش کرگی هم صبح هم پسین را
.
یک گز نشانه باشد کووا شمال کرگی
زیرش سه چار رنبه بگزین تو آخرین را..
.
کرگی مثال شاشیشت گه پاشلی بخوانند
کنجش کناره آبیست .منتیل زن زمین را
.
چرکو چو گنج خواهی بشتاب سوی کرگی
بشنو تو حرف حاجی این نقل بهترین را

جان من
کجایی؟
در ایامی که هوا رو به گرمی و گاهی رو به سردی تا حدودی روشن شدن پنکه ها و کمی تا قسمتی فعالیت کولرها مرا در بستر بیماری آنفلوآنزا از نوع "بسترخواب" عارض کرده بود ،
چرا نیامدی ملاقات؟
چرا؟
شاید با خوردن کیکی ، ساندیسی از جانب شما شفا یابم.
.
انجمن جان!
پس از پا شدن از بستر بیماری و مشاهده، نظر دوست من "خشخشوک" و ایجاد شبهه در دین ، زندگی ، نقاشی کردن دیگران ، بی اعتمادی من به بزرگترهای عاقل ، دست و دلی برای نوشتن نیست!!!!
شاید ....

خش خشوک 29 فروردین 1390 ساعت 19:57

سلام به چرکو عزیز

دیروز که از مدرسه دبستان شهید چمران تعطیل شدم زودی اومدم خونه. کامیوتر را روشن کردم . صدا زدم مامان . نظرات وبلاگت رو باز کردم . مامانم گفت بله عزیزم . نگاهم به جوابت افتاد . مامان جون معلم دین و زندگی بهم گفته ایمان داشته باش و مطئمن باش که فردا امتحان خوب میگیری. در مورد نقاشی نوشته بودی . گفتم مامان دین و زندگی یعنی چی . یه بار دیگه جوابت رو خوندم . مامان گفت ایمان داشتن و مطمئن بودن به خوبی ها و به اطرافیان جزئی از دین و زندگی است دین و زندگی نقاشی کردن دیگران نیست دین و زندگی اعتماد به بزرگترهای عاقله . گفتم مامان ممنون معنیشو فهمیدم . فرداش امتحان خوب دادم


ما که نیستیم نقش و نقاش زمان
ما نبستیم عهدی با شیطان زمان
رو کردیم تا ببینیم اهل یاران وفا
نه اینکه خار باشیم در دست و چشم و بی وفا
رو کن بر وجدان خویش ای رفیق
تا ببینی دفتر دین و زمان و زندگی
...
کافر همه را به کیش خود پندارد
..

همچنان نقاش باشی چرکو جان

راستش من ناخوش احوال بودم نتونستم این یکی دو روزه برم مدرسه و در کلاس نقاشی ، نقاشی بکشم ولی امروز که رفتم مدرسه اینو از آقا معلم نقاشی پرسیدم:
آقا معلم؟ ، بله! ، بگو؟ ، می خوای دوباره لگد بزنی تو ساق پام تا دل بابات خنک بشه؟؟؟! ،
نه آقا معلم! ، می خوام بهم بگی چطور می تونم دین و زندگی رو نقاشی کنم؟
به به چه سوال قشنگی! اینو کی بهت گفته؟ آقا من دوست بچه خشخشوک هستم ، باباش اینو ازم پرسیده؟
........
من که عقلم اندازه عقل بزرگترا نیست ولی خوب ، اگر بتوان روابط اجتماعی رو جزئی از دین و زندگی در نظر گرفت ، تو اول باید این اصل رو بدونی که ابتدا باید هر موضوعی رو که می خواهی نقاشی کنی ابتدا در ذهن تصور و تجسم کنی و بعد سعی کنی همه واقعیت وجودی اون رو، چه خوبی و چه بدی ، بر روی کاغذ تصویر کنی!
آنگاه باید بدونی که ، ایمان داشتن و مطمئن بودن به خوبی ها و به اطرافیان در تعاملات روزمره ، بدون در نظر گرفتن "بدیها" ، غیر قابل تجسم و تصویر ساختن و تفسیر نمودن است.
می توان بدون اینکه چوب بی دینی را بر سر دیگری کوفت ، قلمی در دست گرفته و نقاشی اون رو به نحو احسن در آیینه خوبیها و بدیها کشید!!!!.

رحمت الله حسن ابراهیمی 31 فروردین 1390 ساعت 07:54

شما هم مدتی است بی کلامید چرا!

حاج عمو رحمت
مریضم ، بیمارم ، ناخوش احوالم ، سرفه می کنم ، بینی ام گرفته ، توانی برای نوشتن نیست!

خش خشوک 31 فروردین 1390 ساعت 09:36

سلام چرکو جان
دیگر نظر ما را هم تائید نمیکنی
نکند از خط قرمز چرکو عبور کرده ایم.
دلم میخواست آن را تائید کنی و جوابم را بدهی
ولی اشکالی ندارد
در ضمن درمورد اولین بار کشف چالودری زده ام مطلب بیا ببین بدانم تو جزئ کدام دسته ایی

سلام خشخشوک خودمون
جوابتون رو دادم ، من فقط چیزای "بد" رو سانسور می کنم ، شما که هم خودتون خوبین هم مطالبتون!
می یام فقط همون جا بمون!

انچمن 31 فروردین 1390 ساعت 11:00 http://www.bishehr.com

ای به قربان تن رنجورت
ای فدای خچک ناجورت
.
گودر و کهره و مرغم به فدات
کرخر و میش و گدولم به هوات
.
من فدای سرک و کم سرکت
روی لوکه تو بکن کم حرکت
.
باورم نیست که بیمار شدی
این چنین لاغر و لجمار شدی
.
او خویله ت شده جاری این جور
جا به جا می شوی از لوکه به زور
.
مف تو جاری و بینیت دراز
شی پتو میخونی بشکشته نماز
.
دستشوئی نروی روز به روز
کم سرک می کنی تو جا سر پوز.
.
زاغ و دینشت کنم دود برات
بفرستم به شفایت خیرات
.
کشک و پرپین و تریشوک نخور
بگل و سلهب و سیرموک بخور
.
دلم از بهر تو گردیده غمین
لیک پاترول ندار بنزین
با پراید آیم همینطور تو بشین
.

دکتر حاجی جون !
این مال من نیستا!
......................

هنر یعنی که بعد از اخذ نسخه
به دنبال دواهایش دویدن
.
هنر یعنی به درمانگاه دکتر
از آن نرخ دواها رم نکردن
.
هنر یعنی که در ضعف و غم و رنج
نوای شور و شادی ساز کردن
.
هنر یعنی که هر وقت من مریضم
ننالم ، هی ننالم ، هی ننالم

علی حسن ابراهیمی 31 فروردین 1390 ساعت 19:21

سلام طناز نظر قبلی ما رو تایید نمیکنی
باشه
باشه

سلام علی جان
چون از بابات می ترسم و به من فرموده :
ای چرکو! مواظب خودت باش!
اسم بچمو درست صدا بزن!
.
بابت اون نظر ، عمداً نذاشتم ، خواستم ببینم چه می گی!

علی حسن ابراهیمی 1 اردیبهشت 1390 ساعت 13:13

به جان فرهاد مجدی تا موقعه ای که از دلم در نیاری سیت نظر نمیدم
ژبه جان چرکو دیگه تا مددتی سیت نظر نمی دم

اول "فرهاد مجدی" وجود نداره!
دوم " ژبه" رو نمی دونم یعنی چه؟
سوم :
نشکن دلمو، به خدا آهم میگیره دامنتو
سرگرمی تو، شده بازی با این دل غمگین و خستم
یادت نمیاد، اون همه قول و قرارایی که با تو بستم
نشکن دلمو، به خدا آهم میگیره دامنتو ....

بچه قبله 7 اردیبهشت 1390 ساعت 18:42

خبرای خوشین انگاری . مو تازه فهمیدومن . ای والا راسن که ای تش گرفتو نمیخا رو بفته . اخ جون ایکاش اینجا سر جاش میموند

بچه قبله!
مگه نفهمیدی رفتن با مفتول زدن تو چرخای توربینش!
می گن خرد شده تو اینجا هم گیر نمیا ، پیمانکاره هم گفته توی خونه ما هم نی!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد