* ننه جون *
خوانندگان جان سلام
امان از این تلفن های بیسیم! و بگی نگی پیغام گیرهای مدرن نصب شده بر روی آنها!
و بدا به روزی که ، همسایه نیز تلفن "وایرلس" داشته باشد!
و گهگاهی و ناخود آگاه بجای اینکه تلفن بیسیمی خانه همسایه زنگ بخورد ، تلفن بیچاره ما صدایش درآید! و به جای اینکه پیغامگیرش خاموش بماند ، گفته های همسایه با مادرش را ضبط کند!
................................
الو!
هلو!
سلام ننه!
علیک سلام جان ننه! خیلی وقته نیومدی ولات ، دلم برات یه ذره شده!
خوب :
از هلیله چه خبر ؟ برام سخن گو ، ننه جون؟!
بیا الان گپ بزن ، فدات بشم من ، ننه جون!
صبح میرم مغازه جون ، عصری کنار نونوایی
قیمت خونتون چنده؟ پرس و جو کن ، ننه جون!
رو ی کاغذای استانداری که می خوان بدن
صد و چند میلیونی قیمت بنویس ، ای ننه جون!
بیا اصلا تو بگو ، من نمی خوام ، مال خوتون
وقتی دیدی که یهو ، عروس شدی! وای ننه جون!
حالا خواستی که بری ، این که خیانت نباشه
هر که گیر به تو داد ، رفع و رجو کن ، ننه جون!
عصبانی نشی مادر! ،جلسه نگیر تو مادر!
جلو بستگان بده ، آبرو حفظ کن ، ننه جون!
اگه هم جلسه رفتی ، قرص ید ببر ، فدات شم
الکی گیر بده مجری ، ترک بکن اونجا ، ننه جون!
بگو من نمی رم اصلا ، سرطان خون ، کیلو چند؟
غناهشت نباشد اصلا ، حتمنی بگو ، ننه جون!
آبرو داری بکـــــــــــــــن ، تهمت و افترا بزن
بچلون مغزشو نو ، سر و صدا کن ، ننه جون!
کارشناسا ، اگــــــــه روی حرف تو ، حرفی زدن
چوب جاروتو ، توی حلقشون فرو کن ، ننه جون!
چادر گُل گُلی سرکن، صندل رنگیتو پات کن
گلای چادرتو "گریت هلیله" تو بکن ،ننه جون!
البته جون بچت ، محرمانه فکری برا رفتن بکن
دسی دسی خودتو فدای اونجا نکنی ، ننه جون!
بحثه روزه دیگــــــه ، میگذره ، بی صبری نکن
به دروغ و افترا ، چند روزی خو کن ، ننه جون!
خوانندگان جان سلام
گویند زاهدی ، گوسفندی فربه برای قربانی کردن خرید! در راه جماعتی دزد به گوسفندش طمع بردند و با یکدیگر قرار گذاشتند تا او را بفریبند و گوسفندش را ببرند!
پس یک تن از آنها پیش او رفت و گفت :
ای شیخ ؛ این سگ را از کجا آورده ای!
دیگری بدو گذشت و گفت:
یا شیخ ؛ مگر به شکار می روی که سگ به همراه داری؟!
سومی به او رسید و گفت :
ای زاهد!
سگ نجس است و حرام ! بر اهل صلاح چون تو نیست که آن را به دنبال خود روانه کرده ای! شاید لباست به آن خورد و انجام واجب بر تو ایراد پیدا کند!
شکی در دل او افتاد و خود را متهم گردانید و گفت :
شاید فرشنده مرا جادو کرده و چشمبندی نموده تا به جای گوسفند ، سگ به من دهد!
پس گوسفند را بگذاشت و برفت!
.........................................................................
چرکو نیز حواس خود را جمع کرده تا بساطش جمع نشود!
شب می خوانیم که "میل پنگکوب" را "متیل تنیر" می گویند و در روز می شنویم تا "متیل تنیر" را "موسه ی جوون" نام گذاشته اند ، در ظهر "کاکیسو" را "شوپر" صدا می زنند و در غروب "شوپر" را بعنوان "کموتر چوینی" می پرانند!
" صفر که در رفت "
خوانندگان جان سلام
آورده اند که قدمای این بلاد کبیر ، پس از سپری شدن دو ماه حرام محرم و صفر ، رسمی نیک بجا آورده تا دفعی خیر از بلا نمایند و آن را "صفر به در " یا "صفرک در" نام می گذاشتند.
پس چرکو به رسم ادب و پیروی از پیشینیان این دیار دست به دعا برداشته ، خالصانه مناجات زیر را زمزمه می نماید :
الهی! "صفرک در" آمد ، پس تمدن بلاد کبیر هلیله را با تمدن موجود در محتوای وب های این بلاد کبیر در هم آمیز و بر همه تمدن های مناقشه بر انگیز بشری، توفیق غلبه عطا بفرما!
خداوندا! "صفرک در" آمد ، تجمعات پلاکارد به دست از دیگر تمدن های نوظهور که تنها برای دزدیدن نام و هویت تمدن هزار مردان دست به اقدام زده اند ، در هر مکان و در هر زمان به شدید ترین نحو ممکن سرکوب بفرما!
بار الها! "صفرک در" آمد ، تکلیفی به گردن هیچکدام از مردمان بلاتکلیف این سرزمین و صاحبان اصلی تمدن بیشهر نیانداز!
الهی! "صفرک در" آمد ، شیوع و انتشار بیماریهای پوستی و سرطانهای مخرب خونی از تک تک مردمان بلاد کبیر هلیله و صاحبان اصلی تمدن هزار مردان بدور بفرما!
خداوندگارا! "صفرک در" آمد ، همه چاه و چاله های مسئله ساز و مناقشه برانگیز که در پیش پای پیاده روندگان و دوندگان ورزشکار ، صیادان و کارمندان زحمتکش و همه اقشار جامعه بلاد کبیر هلیله قرار دارد ، خود به نحو مقتضی مسطح بفرما!
بار پروردگارا! "صفرک در" آمد ، بخارات موجود در هوا ، صداهای مزاحم در فضا و غناهشت های فراوان در این مکان که از ناحیه پیر دی حسن به سمت بلاد کبیر هلیله روانه گشته ختم به خیر بفرما!
معبودا! "صفرک در" آمد ، فضای آرام و عاری از تنش و تشنج ، فحش و ناسزا ، کینه و تمسخر که در این دو ماه بر محتوا و نظرات وبلاگیون تمدن ساز بلاد کبیر هلیله حکمفرما بود تا شروع ماه محرم آینده مستمر بدار!
آفریدگارا! "صفرک در" آمد ، شادی قلب نازنین صاحبان وبلاگیون بلاد را نقل محافل خصمانه محتوای وبلاگیون دیگر تمدنها قرار بده!
خالقا! "صفرک در" آمد ، بن علی از سرزمین تونس رفت و پاهای حسنی مبارک در سرزمین مصر لرزان شده است ، شرمنده ام که هر چه بیشتر دانستم ، نادان تر شدم و هر بیشتر گشتم کمتر یافتم و هر چه کمتر گفتم بیشتر رسوا گشتم ، پس خود آشکار نما که خلایق لایق آسایش این بلاد کبیر ، "صفرک در" سال آینده را در کدام سرزمین مقدس با الهی نامه چرکو و مناجات نامه حاجی به ربیع الاول وارد می شوند!
خوانندگان جان سلام
شرحی بر لینک " ولات" دل ملال!
.
نمی دانم که چه هستی و که هستی!؟
ولی می دانم که یا از طایفه خلایق لایق هستی و یا از گروه جانیان جانی!
لیک بگویم مدتی قبل در نظرهای غولکان با نامی مستعار گفته بودی در صفوف خبازی این بلاد کبیر نسوان فقط پچ پچ می کنند و ظهور غولکان را خطای دید من انگاشتی!
ولی غافل از گذر زمان که پچ پچک بر شما مستولی گشته و نماد غولکان در روح تو افتاده تا نام مرا به فردی بزرگوار منتسب کنی چه اینکه نه او من هستم و نه من او هستم!
دست از این کارها بردار که صلاح دنیا و آخرت همه ما در صداقت گفتار و کرامت کردار است چه اینکه قدما گفته اند :
انسانهای بزرگوار دیگران را تمسخر نمی کنند چرا که در غیر اینصورت دست روزگار افرادی را برای تمسخر آنها قرار می دهد.
چیشه چرکو ، پریگ تا اومرو صلابات واویده ،
همش ازش اوه میاد ، دوا درمونی هم سیش نی!
خوانندگان جان سلام
بابت این درد به ناگاه تصمیم بر این شد تا بصورت مدرن درمانش کنم ، غافل از گذر ایام در دنیای مجازی سیر آفاق و انفس کرده و به ناگه به "اشک چشم" رسیدم!
این اشک چشم - اووه چیش - عجب قدرتی دارد !
قدرت بیکران آن چنان انسانهایی به وزن صد و اندی کیلو را سخت بر زمین می کوبد که اگر صد و چند تکه نشوند ، بلند شدنشان در اندک زمان ، از محالات است!
دیدم که نوشته "اشک مخصوص انسان نیست و در موجودات دیگر هم دیده میشود". چرکو به فکر فرو رفت ، "دوکورپا" زانوان خود را به هم چسپاند و روزمرگی را مرور کرد :
یارانه ، بنزین ، کپسول گاز ، پول آینده قبض برق ، نان ، هلیله ، نیروگاه ، جابجایی ، چال ... ، ورزش صبحگاهی ، نظرات وبسایت حاجی ، جمیع وبلاگیون بلاد ، وبلاگیون جدید ، سقوط اخلاق ، سقوط بن علی ، سقوط هواپیما ، سقوط قیمت طلا و اینجا و آنجا ...
نه نمی شود !
تمام تلاش خود را برای ریختن تنها یک قطره اشک بخرج دادم ولی نیامد که نیامد!
هیچکدام نتوانستند اشک مرا جاری کنند و در عوض ، لحظه به لحظه خشم ، مرا فزونی گرفت!
با خود گفتم من که زن نیستم فلذا نقشه ای کشیده تا عیال بیچاره و از همه جا بی خبر خود را برای تست واقعیات زیر ، اشک ریزان کنم!
اول : وقتی زنها اشک میریزند، بوی اشک مردان را تحت تاثیر قرار میدهد. اگر حتی اشک را نبینند و صدای گریه را نشنوند، خشمشان کمتر میشود.
عیال بیچاره و از همه جا بی خبر از اولین آزمایش موفق بیرون آمد ، سر و صدا کردم ، "غاره" دادم ، فریاد کشیدم ، بیچاره صورتش سرخ شد و چشمش پر آب ، رفت و به کنجی نشست ، چرکو رام شد و دلش به حال این بیچاره سوخت!
دوم : مردان از بوی اشک تأثیر می گیرند!
بیچاره عیال من!
رفتم و "خشواشش" کردم ، دستمالی از جیب درآورده و به او دادم ، خوشحال و شادمان البته با فیس و افاده ، اشکان صورتش را با آن پاک کرد ، دستمال را برداشتم و رفتم به کناری تا ببویمش!
اول مزه اش کردم ، شور بود!!!
بعد بوییدمش !
انصافاً عجب بویی داشت ، باور کنید و خود امتحان نمایید!!! دوباره دلم به حالش سوخت!
سوم : ابن نتایج بدان معنی است که اشک نوعی پیام شیمیایی میفرستد که روی مردان تاثیر میگذارد و این مستقل از دیدن یا شنیدن اشک ریختن زنان است! اما این تاثیر اشک به چه دردی میخورد؟
باور کنید راست می گوید این محقق! خود قضاوت کنید:
دعوا می شویم! ، اگر اشک ریختند رام می شویم و بر زمین می افتیم!
قهر می کنیم! ، اگر اشک ریختند رام می شویم و بر زمین می افتیم!
عصبانی می شویم! ، اگر اشک ریختند رام می شویم و بر زمین می افتیم!
ناز می کنند! ، اگر اشک ریختند رام می شویم و بر زمین می افتیم!
خود تقصیر کارند! ، اگر اشک ریختند رام می شویم و بر زمین می افتیم!
و ...