خوانندگان جان سلام
دیدگاه چرکو در ارتباط با آینده بلاد کبیر هلیله در نگاه نظرات وبلاگها
(۱)
(۲)
(۳)
نتیجه گیری چرکو :
یا باید در بلاد کبیر هلیله ماند و با تغییر ژنتیک پرنده شد یا باید از بلاد کبیر هلیله رفت و پشیمان شد!!!
خوانندگان جان سلام
طنز وارده بسیار زیبای زیر "ر.انصاری " فرستاده که مقاله آقای محمد جواد حیدری را خلاصه کرده است.
بسیار زیباست حوصله کنید و بخوانید
طنز در قرآن کریم
طنز یک نوع استعاره است و در قرآن به صورت تمثیلات و تشبیهات و تنظیرات دیده میشود که اینک نمونههایی از آنها ذکر میشود:
۱ . تشبیه صدای بلند به عرعر خر
و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر (لقمان/۱۹) ;
آرام سخنگو (نه با فریاد بلند) که زشتترین صداها، صدای خر است .
در این آیه واقعیتی تلخ در قالب تشبیه و تنظیر بیان شده است.
۲ . تشبیه رفتار بلعم باعورا به پارس سگ
فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث (اعراف/۱۷۵) ;
داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حملهور شوی، زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنی، [باز هم] زبان از کام برآورد . خداوند در این آیه بلعم باعورا را به سگی تشبیه میکند .
۳ . تشبیه رباخوار به شیطان
الذین یاکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس (بقره/۲۷۵) ;
کسانی که ربا میخورند، [از گور] بر نمیخیزند، مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفتهسرش کردهاست
این آیه حالت روانی یک رباخوار را در قالبی شیرین به تصویر میکشد و عاقبت تلخ رباخواران را در مثالی زیبا بیان میکند .
۴ . نسبتشکستن بتها به بتبزرگ
بل فعله کبیرهم هذا فاسئلوهم ان کانوا ینطقون (انبیا/۶۳) ;
بلکه آن را بزرگترشان کردهاست . اگر سخن میگویند، از آنها بپرسید!
این آیه به داستان حضرت ابراهیم با قوم لجوح و عنود خود مربوط است . طبق تفسیری که در آن، «هذا» فاعل فعل شمرده میشود، طنز است، زیرا کاملا خندهآور است که مثلا بتهای کوچک تخلف کردهباشند و بتبزرگ آنها را تنبیه کردهباشد .
۵ . تشبیه درآمدن کفار به بهشت به ورود شتر به سوراخ سوزن
و لایدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط (اعرف/۴۰) ;
[کسانی که آیات الهی را تکذیب کردهاند]، به بهشت در نمیآیند، مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن در آید .
این معنا یک کنایه است و در واقع در این آیه حقیقتی تلخ در قالبی شیرین ارائه شدهاست و طنز معجونی است از نیش و نوش
۶ . تعبیر ریشخندآمیز درباره سران کفار
ذق انک انت العزیز الکریم (دخان/۴۹) ;
بچش که تو همان ارجمند بزرگواری!
این آیه درباره برخی از سران کفر و شرک مکه است که در رستاخیز گرفتار جهنم میشوند. قرآن میفرماید: وقتی که در آتش جهنم با ذلت افکنده میشود، به او میگویند: آقای عزیز! نتیجه کارهایت را بچش! چنین تعبیری یک نوع طنز است .
۷ . تشبیه منافقان به تاریکزیان یا گرفتاران صاعقه
قرآن همیشه حقایق والا و بسیار ارزندهای را در قالب مثالهای حسی آوردهاست . آیههای ۱۷و ۱۸و ۱۹و ۲۰سوره بقره منافقان را اینگونه تشبیه کردهاست:
مثلهم کمثل الذی ...
منافقان مانند کسانی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کنند)، ولی هنگامی که آتش اطراف آنان را روشن میسازد، خداوند (طوفانی میفرستد و) آن را خاموش میکند و در ظلمت و تاریکی وحشتناکی که چشم انسان را از کار میاندازد، آنها را رها میسازد . آنها کر، گنگ و کورند; بنابراین از راه خطا بازنمیگردند، یا همچون بارانی که در شب تاریک توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانی) ببارد و آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود میگذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد (و همه در قبضه قدرت او هستند).
در این بیان طنزگونه قرآن حقیقتی تلخ یعنی نفاق و دورویی را که بسیاری از افراد جامعه گرفتار آن هستند، به صورت جذاب و شیرین و دلنشین تشبیه کردهاست . پایان و عاقبت کار منافقان را چون افرادی کر، گنگ و نابینا معرفی میکند که به راحتی قادر نیستند از راه نادرستخویش بازگردند .
در مثال دیگر وضعیت منافقان اینگونه توصیف شده است:
او کصیب من السماء ...
یا چون [کسانی که در معرض] رگباری از آسمان - که در آن تاریکیها و رعد و برقی است - [قرار گرفتهاند] ; از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند، ولی خدا بر کافران احاطه دارد . نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید; هرگاه که بر آنان روشنی بخشد، در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند، [برجای خود] بایستند و اگر خدا میخواستشنوایی و بینایی شان را برمیگرفت، که خدا بر همه چیز تواناست .
در این مثال طنزآمیز، قرآن، صحنه زندگی منافقان و چهرههای نفاق را چنین پریشان معرفی میکند .
خوانندگان جان سلام
عید سعید غدیر خم بر شما مبارک باد
طنز ارسال شده توسط انجمن :
چرکو عجب کاریت دس خت دا
بچاپان شعر من را اولین سطر
که تا بیشهر گردد شیشه عطر
به شرطی که تلگدونی نباشــه
زنی زنبیــل اشغــالی نپاشــــه
دم دریه نباشه چــــول و چپــــل
کلنگی هیچ درختی هم نبو خل
تو کیچــــه کهریا پشکــــل نریزن
پچیکـــا دیگــــه خار و خل نریزن
تو ایسگاه مجلس و محفل نگیرن
گوجیــکا ول کنن بلبـــــل بگیرن
سر کیچه ول و ویلون نویســـن
شـــووا بیدار ، روزا کـم بخوسن
دکونا کـمتر آرن جنس بنجـــــل
به جـــای سیزن نیارن خــار بابل
دیگه چرکـــــو تیاتری در نیاره
تو بالیز کســـــی پرپی نکــــاره
دیگه هی انجمن روضه نخونه
تو گـــوش ما ارجیف کــم چپونه
دیگه والله...
دیگه بلله
خوانندگان جان سلام
اندر عشق جوانی
القصه بگویم که منم چرکوی زیبا ، به دستم شده خودکار ، نویسم به شما مردم اینجا :
دختری بود به غایت زیبا ، تنگ دهان ، تنگ کمر ، بسته میان !
مردکی دیدش و اول لعنی داد به شیطان رجیم ، پس به زوق آمد و او گفت چنین :
که تو ای لعبتک با نمک و خوش سخنک!
پس کی آیی این گونه به دیدار دلک ، ای جیگرک ؟
که منم آخر تیپ ، هیکلم در نظر اهل محل ، شده بیست !
پس از آن ساعت بسیار نشستند و دل و قلوه به میزان فراوان و بسی شکلک بوس و جگر و قلوه بدادند به هم ؛
و به ناگه ز زمین و زهوا ، در همه جا ، یگان ویژه و ننجا ، آن دو عاشق پر شور گرفتند به هوار و همهمه ، کردند سوار با من منه ، بردند به پیش محکمه !
قاضی اخمی به دو فاسق بنمود و چهره در هم بکشید :
به چه جرأت ، چه غلط ها دو نفر کرده به خلوت نگاه ؟!
این بود جرم و گناه ! بی نکاح ؟
پس از آن حکم نمود ، بنمایند نکاح !
دو سه ماهی به جدال و به هوار و به جیغ و دست لت و پار !
رفتند سراغ قاضی عدل خدا :
ایهاالقاضی عادل ؛ من از این مرد مچل برهان ، جان شما !
ایهاالقاضی عادل ؛ والله بگشایم تو گره ، برهان من از این مادر فولاد زره !
چون که قاضی سخنان هر دو عاشق سابق بشنید ؛ چهره در هم بکشید!
چه غلط ها !؟
بروید گم بشوید ،
که نبوده فعل من دفتر و محضر و ثبت طلاق ، ای دو الاغ !